Sunday 18 October 2009

پاییز


در این خزان و سرما
در این کنار و تنها
در فکر این که شاید
راهی گشوده اید
راهی به سوی ملکت
تا من رسم ز گردش
بینم جمال ماهت
آن روی ماه و پاکت
چون بینیم سراپا
زرد و تکیده ی راه
خاکم ز رو تکانی
گردم بری ز احوال
جویی دلم به نرمی
گویی سخن به گرمی
آسان کنی معما
عنواان کنی مثلها
آری دلم به دستت
با آن دو چشم مستت
مرهم شوی تو بر دل
گردی مرا تو حاصل
دردم شفا دهی تو
از غم رها دهی تو
آری مرا به گرما
در این خزان و سرما

رامین

No comments:

Post a Comment