Thursday 21 May 2009

حضور دل


گاهی اوقات وقتی درو میبند یم و به تنهایی رسوخ میکنیم انچه که پیش میاد کاملا برعکسه یعنی اینکه بجای کوچکتر شدن محیط دامنه ی افکارمون وسعت خاصی پیدا میکنه. حالا البته اگر به فکرمون فشار بیاریم کار خراب میشه چون وقتی میگیم دامنه ی افکار منظور همینه یعنی یا فکر وجود داره یا دامنه هر دو با هم ممکن نیست

همه ی ما تخیلات و افکار زیادی داریم و توسط اونها به خیلی جاها میریم! به اینده میریم به نقاطه دوردست میریم و اغلب انچه رو که میخوایم پیدا میکنیم کار همسر پول ثروت احترام و خلاصه همه چی و بعد دونسته یا ندونسته این افکار و تجسمات رو بازتاب میدیم به زندگی روزمره و هر چیزی که با خواسته هامون جور در نیاد تبدیل میشه به خاری که به قلب و چشم و روحمون نیش میزنه. این همه ناشی میشه از فکر کردن واسه همینه لابد که همیشه میگن فکرشونکن

حالا به تنهایی رسوخ کردن یعنی فقدان فکر کردن دیگه تخیلاتی در کار نیست نه جایی میری نه به چیزی دست پیدا میکنی و نتیجتا چیزی در کار نیست که بازتابی روی زندگیت داشته باشه و وقتی هیچ تصویر قبلی در ذهنت وجود نداره از انچه که پیش میاد سر خورده و ناامید نمیشی. معمولا سنین کودکی یک همچین خواصیتی داره چون شما اغلب با چیزهای تازه مواجه میشی و همیشه همه چی جالب و مهیجه چون قالب خواصی در ذهن بچه نیست که بر اون پایه در تعغیب خواسته ای باشه بعضی چیزا خوشایند واقع میشن و بعضی نه ولی همینکه بزرگ میشه شروع میکنه به عوض شدن. البته ما نمیتونیم بزرگ نشیم و همیشه بچه بمونیم و همچین قراری هم نبوده اما بعد از کسب اموخته های زندگی باید به کسب انچه که بخاطره این اموخته ها از دست دادیم بپردازیم به کسب روح ازاد کودکی! در کودکی فاقد دانش زندگی بودیم و در بزرگی فاقد روح ازاده ی خود هستیم و تنها راه داشتن این هر دو دوری از تخیلات و افکار واهیست
رامین

No comments:

Post a Comment