Tuesday 18 August 2009

دمکراسی


ملکه ی انگلیس در بریتانیا همان ولایتی را دارد که ولایت فقیه در ایران. در جریان محاکمه ی "پل بارول" ایشان بعد از ماه ها که از شروع محاکمات گذشته بود با یک حکم حکومتی محاکمه را متوقف کردو خدمتکار ویژه ی "دایانا" را ازاد کردند. نمونه های بی شماری از این دست وجود دارند که نمودار قدرتهای پشت پرده در تمام سیستمهای سیاسی و دولتی در سراسر دنیا میباشند. توقف تحقیقات در مورد رشوه خواریهای "مارک تاچر" پسر"مارگارت تاچر" در جریان فروش تسحیلات نظامی به عربستان نیز نمونه ی دیگر ان بود

دمکراسی به معنای واقعی کلمه در هیچ کجای دنیا وجود ندارد و همه ی دست اندرکاران در همه جای دنیا، چه سیاستمدار و چه نویسنده و محقق به این حقیقت واقف هستند که حرف اخر را همیشه نیروی فرا سیستمی میزند که جمله ی اهرمهای قدرت را در سراسر دنیا در دست دارد. دمکراسی در سطح و به طور نمایشی وجود دارد و به علت پر خرج بودن نمایشات بزرگ، همیشه هر چه کشوری ثروتمندتر باشد نمایش دمکراسی را مکملتر و بهتر به صحنه میاورد

اگر به خدا ایمان داریم باید به قدرت لایزالش و این که هر چیزی زاده از اوست ایمان و اعتقاد داشته باشیم و بدانیم که این بساط دنیوی بی هدف و برای مزاح و شوخی نیست. نابرابریها و اختلافات مولد ازمایشات و رودررویهایی هستند که روح انسان را ارتقا داده و نمایانگر راه بشر به سر منزل نهایی خواهند بود. در این کش و قوسها بشر در نقاط عطف گوناگون فراخور این ارتقا تصمیماتی میگیرد و جهتهایی را انتخاب میکند که در نهایت بسته به میزان اخلاص و تسلیم او در برابر حق و یا انتخاب راه اسان در معنای دنیوی، به ارامش بهشتی و یا به پریشانی جهنمی خواهد رسید
رامین

Saturday 1 August 2009

ره


که ره پایان ندارد
بجایی ره نیابد
نباشد اخرش ره
که ره اخر نباشد
کجا باشد رهی که
نمایی بر نتابد
نباشد راه شوسه
و یا دالان و کوچه
ندیده سمت و سویش
قدم ورزی برویش
ره است بی انتهایی
چو راه مرغ ابی
در ان باشی دمادم
همه عالم و ادم
چو در عالم تو هستی
تویی عالم و هستی
نبودی تا نباشی
تو هر دم بوده باشی
چو در خواب گرانی
به رویا در میانی
ندانی کین بود خواب
مگر گردی تو بیدار
چو بیداری عیان شد
همه خواب از میان شد
نمودارت شود جان
نباشد ملک و میدان
نباشی تک به نامی
نباشند دیگرانی
تو گردی ان دلاور
گلی در باغ داور
همه هستی گلستان
یکی گل یک گلستان
رها گردی ز بودن
یکی بودن و مردن
همه جانان به یک جان
چو نور پاک و الوان
ره اخر شد بجایی
که آغازش نمایی
گزاری بر زمین بار
و بینی روی دلدار
تو هم دل هم تو دلدار
سمندر بر سپیدار
خنک اب سحرگاه
برو زن شو تو بیدار

رامین