Wednesday 16 December 2009

Consciousness


We come from the unknown and we go on moving into the unknown. We will come again; we have been here thousands of times, and we will be here thousands of times. Our essential being is immortal but our body, our embodiment, is mortal. Our frame in which we are, our houses, the body, the mind, they are made of material things. They will get tired, they will get old, they will die. But your consciousness, for which Bodhidharma uses the word 'no-mind'--Gautam Buddha has also used the word 'no-mind'--is something beyond body and mind, something beyond everything; that no-mind is eternal. It comes into expression, and goes again into the unknown. This movement from the unknown to the known, and from the known to the unknown, continues for eternity, unless somebody becomes enlightened. Then that is his last life; then this flower will not come back again. This flower that has become aware of itself need not come back to life because life is nothing but a school in which to learn. He has learned the lesson, he is now beyond delusions. He will move from the known for the first time not into the unknown, but into the unknowable.
Osho

Monday 7 December 2009

تعویق

Postponement is simply stupid. Tomorrow you will also have to decide, so why not today? And do you think that tomorrow you will be wiser than today? Do you think that tomorrow you will be livelier than today? Do you think that tomorrow you will be younger, than today, fresher than today? Tomorrow you will be older, your courage will be less; tomorrow you will be more experienced, your cunningness will be more; tomorrow death will come closer--you will start wavering and being more afraid. Never postpone for the tomorrow. And who knows? Tomorrow may come or may not come. If you have to decide you have to decide right now. Don't go on
postponing infinitely.

Osho

به تعویق انداختن حماقت است. فردا تو باز هم باید تصمیم بگیری، پس چرا نه امروز؟ فکر میکنی فردا عاقل تر از امروز خواهی بود؟ آیا فکر میکنی فردا زنده تر از امروز خواهی بود؟ آیا فکر میکنی فردا جوان تر از امروز خواهی بود، تازه تر از امروز خواهی بود؟ فردا تو پیرتر خواهی بود، جرات تو کمتر خواهد بود. فردا تو با تجربه تر، و مکر تو بیشتر خواهد بود. فردا مرگ نزدیکتر میشود - - تو تردید خواهی کرد و ترس تو بیشتر خواهد شد. هیچوقت تعویق مینداز برای فردا. و چه کس میداند؟ فردا شاید آید و یا نیاید. اگر قرار است تصمیم بگیری باید همین حالا بگیری. نرو و تعویق بینداز برای ابدییت

اوشو

Friday 4 December 2009

مشایخ


شيخ بهاءالدين محمد عاملي در دربار شاه عباس تقربي تمام داشت و حل و فصل بسياري از امور شرعيه به او محول بودي و پادشاه در تكاليف دينيه به او رجوع كردي. اما او به اقتضاي سعدي مشرب و ذوق و ادب با اوباش شهر نيز معاشرت كردي و به جمع خراباتيان و حلقه ي معركه گيران نيز سرزدي اين معني را عيون و جواسيس به حضرت شاه عرض داشته بودند و او سخت ملول و رنجيده خاطر مي بود


روزي شاه در محفلي عام كه از اعيان دولت و اكابر مملكت مالامال بود به تعريض برزبان راند كه بعضي از مشايخ بزرگ اسلام كه امور شرعي خاص و عام به عهده آنان محول است و همگنان را در حق ايشان اعتقادي عظيم است از مواضع تهمت احتراز نمي كنند و به جمع اراذل و اوباش و رندان تردد مي نمايند، صلاح در آن است كه شيخ در اين باب تأملي كند و آنان را از رفت و آمد به اين گونه مجامع منع نمايد


شيخ بهاءالدين في الفور بر زبان راند كه منهيان حضرت شاهي خلاف به عرض رسانده اند، من كه خود همواره به اين مواضع تردد دارم از مشايخ بزرگ اسلام و علماي حضرت كسي در آن اماكن نديديم


مناقب العلماء

Wednesday 18 November 2009

Neptune


نپتون یکساله شد Nepton is one year old
نپتون این روزها اولین گردش خود بدور خورشد را کامل میکند. این سیاره در سال 1846 برای اولین بار دیده شد
حدوداً 164 سال گردش نپتون بدور خورشید طول میکشد











Sunday 15 November 2009

سایه


تو را سایه دویدم در پیت سو
تو را سایه ندیدم از سر کوه
تو را سایه چو دیدم از پی خود
دوان پای تو کردم از پی خود
تو را سایه نمیخواهم به پرتو
تو را خواهم که یک باشد من و تو
تو را سایه بدیدم من دگر بار
جدا بود آن جمالت از دل ما
تو را سایه ندانم کی شوی یار
تو هر دم با منی قلبم میازار
نشو سایه جدا دیگر از این تن
نلغزان خود نسایان بر زمین تن
تو ای سایه ز من فاصل شدی تو
گهی در پیش و گه در پی شدی تو
اگر خورشید جان کبریایی
بتابد از دل پهنای آبی
دگر سایه نمانی از منت دور
منم باشی تو با هر روی به هر کوی

رامین

Wednesday 11 November 2009

خونه

یه نفر که تنها بود
تنها بود تنها میموند
نصفه شب خوابش نبرد
هر چه کرد خوابش نبرد
یاد اون خونهه بود
یاد اون باغچه و حوض
دور اون حوض
توی اون دسته ی گل
کتری رو دکمشو زد
پشت پنجره نشست
بوی گلها رو چشید
صدای تار و شنید
دل تنگش بونه کرد
خونه رو بهونه کرد
دست گرم و بوی ریحون
تو دلش جوونه کرد
پس چرا خوابش نبرد
اون کی بود که در میزد
خواب بودش یا نشنیدش
پس چرا صداش نکرد

رامین

Sunday 1 November 2009

بازم


بمانم منتظر بازم دوباره
به امیدم که باشد راه چاره
دگر باره بیاید آن پریروی
بگیرد دست من بیرون برد او
رویم بر بال باد و دامن کوه
به آنجایی که او داند مرا سوی
رویم در راه موجی کو زمان است
به دریایی که عالم در همان است
زمان را کو نباشد روز اول
نباشد آخرش نی باشدش سر
زمان باشد به دریا موج هستی
زمان را کی توان اندازه موجی
نباشیم اهل این عالم که خاک است
نهاد آدمی بیرون و پاک است
چو اهل عالمی پر کینه باشی
بدل در بند و مال اندیشه باشی
نمانی با تن و اسمت نه پندار
تو مانی کو بود از اصل دادار
اگر مانی تو را خواهد خدایی
تویی هستی در این لایتناهی


رامین

Tuesday 27 October 2009

فناوری


در کشتی اصطلاح "اعتبار تنه" معنی جالبی داره، مخصوصاً بین "چوخه" کارهای خراسانی
به این معنی که وقتی دو کشتی گیر با هم در حالت "سرشاخ" قرار میگیرن، شاه بیت فنون در استفاده کردن از "اعتبار تنه" ست
به این صورت که با حفظ تعادل در فشاری که به هم وارد میکنن در موقع مناسب حریف رو "بقول معروف" با زور خودش میزنن زمین

رامین

Sunday 25 October 2009

برگ سبزیست green leaves


Welcome to my world
Won't you come on in
Miracles I guess
Still happen now and then
Step into my heart
Leave your cares behind
Welcome to my world
Built with you in mind
Knock and the door will open
Seek and you will find
Ask and you'll be given
The key to this world of mine
I'll be waiting here
With my arms unfurled
Waiting just for you
Welcome to my world
Knock and the door will open
Seek and you will find
Ask and you'll be given
The key to this world of mine
I'll be waiting here
With my arms unfurled
Waiting just for you
Welcome to my world
Waiting just for you
Welcome to my world
***
Artist: Classic Country
Song: Welcome to My World - Jim Reeves
Album: Classic Country: 1950-1964
***
Ramin

Sunday 18 October 2009

پاییز


در این خزان و سرما
در این کنار و تنها
در فکر این که شاید
راهی گشوده اید
راهی به سوی ملکت
تا من رسم ز گردش
بینم جمال ماهت
آن روی ماه و پاکت
چون بینیم سراپا
زرد و تکیده ی راه
خاکم ز رو تکانی
گردم بری ز احوال
جویی دلم به نرمی
گویی سخن به گرمی
آسان کنی معما
عنواان کنی مثلها
آری دلم به دستت
با آن دو چشم مستت
مرهم شوی تو بر دل
گردی مرا تو حاصل
دردم شفا دهی تو
از غم رها دهی تو
آری مرا به گرما
در این خزان و سرما

رامین

Sunday 11 October 2009

اشرف


انسان به دنیا امدن یعنی قابلیت صعود و قابلیت اروج و به خود رسیدن یافتن
هر چه در این سیر بالاتر روی به خود و به یگانگی واقعی خود نزدیکترمیشوی
خود واقعی تنها و یگانه است و جز خدا هم خودی در کار نیست و این یعنی به معبود رسیدن
این یعنی به جان دلدار امیختن و محشور شدن چونان که گویند، چو قطره ای به اقیانوس جان باز گشتن
به قله رسیدن یعنی به اوج تنهایی نائل شدن و این نه تنهایی در عضلت است که دیدن و بی نیاز شدن از باورهاست
چرا که باور نیازیست در نبود عینیت که باور کنیم شهادتی را، چرا که خود قادر به دیدنش برای خود نیستیم


رامین

Tuesday 15 September 2009

وجود


زمین روینده و سازنده از چیست
بهار اید حیات و نغمه از کیست
ز گلها بوی خوش اکنده از کیست
به اقیانوس جانت گوهر از کیست
به دلها اتش سوزنده از کیست
ز خورشید اینهمه نور از بر کیست
.......................................
رفیقان اینهمه غوغا کجا بود
بساط و معرکه کار خدا بود
مگر سختت بود تا انکه بینی
همه جان است یکی، اینم و ان کو
تمام هستی است از برق ایزد
منم این، ان تویی، ان پادشاه کو


EXISTENCE is paradoxical; paradox is its very core. It exists through opposites; it is a balance in the opposites. And one who learns how to balance becomes capable of knowing what life is, what existence is, what God is. The secret key is balance.
Osho


رامین












Tuesday 18 August 2009

دمکراسی


ملکه ی انگلیس در بریتانیا همان ولایتی را دارد که ولایت فقیه در ایران. در جریان محاکمه ی "پل بارول" ایشان بعد از ماه ها که از شروع محاکمات گذشته بود با یک حکم حکومتی محاکمه را متوقف کردو خدمتکار ویژه ی "دایانا" را ازاد کردند. نمونه های بی شماری از این دست وجود دارند که نمودار قدرتهای پشت پرده در تمام سیستمهای سیاسی و دولتی در سراسر دنیا میباشند. توقف تحقیقات در مورد رشوه خواریهای "مارک تاچر" پسر"مارگارت تاچر" در جریان فروش تسحیلات نظامی به عربستان نیز نمونه ی دیگر ان بود

دمکراسی به معنای واقعی کلمه در هیچ کجای دنیا وجود ندارد و همه ی دست اندرکاران در همه جای دنیا، چه سیاستمدار و چه نویسنده و محقق به این حقیقت واقف هستند که حرف اخر را همیشه نیروی فرا سیستمی میزند که جمله ی اهرمهای قدرت را در سراسر دنیا در دست دارد. دمکراسی در سطح و به طور نمایشی وجود دارد و به علت پر خرج بودن نمایشات بزرگ، همیشه هر چه کشوری ثروتمندتر باشد نمایش دمکراسی را مکملتر و بهتر به صحنه میاورد

اگر به خدا ایمان داریم باید به قدرت لایزالش و این که هر چیزی زاده از اوست ایمان و اعتقاد داشته باشیم و بدانیم که این بساط دنیوی بی هدف و برای مزاح و شوخی نیست. نابرابریها و اختلافات مولد ازمایشات و رودررویهایی هستند که روح انسان را ارتقا داده و نمایانگر راه بشر به سر منزل نهایی خواهند بود. در این کش و قوسها بشر در نقاط عطف گوناگون فراخور این ارتقا تصمیماتی میگیرد و جهتهایی را انتخاب میکند که در نهایت بسته به میزان اخلاص و تسلیم او در برابر حق و یا انتخاب راه اسان در معنای دنیوی، به ارامش بهشتی و یا به پریشانی جهنمی خواهد رسید
رامین

Saturday 1 August 2009

ره


که ره پایان ندارد
بجایی ره نیابد
نباشد اخرش ره
که ره اخر نباشد
کجا باشد رهی که
نمایی بر نتابد
نباشد راه شوسه
و یا دالان و کوچه
ندیده سمت و سویش
قدم ورزی برویش
ره است بی انتهایی
چو راه مرغ ابی
در ان باشی دمادم
همه عالم و ادم
چو در عالم تو هستی
تویی عالم و هستی
نبودی تا نباشی
تو هر دم بوده باشی
چو در خواب گرانی
به رویا در میانی
ندانی کین بود خواب
مگر گردی تو بیدار
چو بیداری عیان شد
همه خواب از میان شد
نمودارت شود جان
نباشد ملک و میدان
نباشی تک به نامی
نباشند دیگرانی
تو گردی ان دلاور
گلی در باغ داور
همه هستی گلستان
یکی گل یک گلستان
رها گردی ز بودن
یکی بودن و مردن
همه جانان به یک جان
چو نور پاک و الوان
ره اخر شد بجایی
که آغازش نمایی
گزاری بر زمین بار
و بینی روی دلدار
تو هم دل هم تو دلدار
سمندر بر سپیدار
خنک اب سحرگاه
برو زن شو تو بیدار

رامین

Friday 17 July 2009

بهوش


گر گوش تو بهوش است
بشنو که باده نوش است
هر صحبتی بهانه است
از بهر جان مطلب
بلبل ترانه خوان است
بر شاخه ی درخت است
ایزد ندا رسان است
در هر کجا نشانه است
هر کس که حق شنیده است
از حرف ساده بوده است
در جان اگر نشین است
از پیری کلام است
انرا بجو که حق است
در لابلای حرف است
انرا فسانه گر هست
بی شک که آتشی هست
مردن بدون چون است
چه شب بود چه روز است
گر گوش تو بهوش است
بشنو که باده نوش است
رامین

Sunday 7 June 2009

بروی چشم


شخص نابینایی با عینک آفتابی و عصای سفید رنگش در کنار خیابان ایستاده بود، جوانی از طرف دیگه ی خیابان به کمکش شتافت و در میان سر و صدا و غوغای ترافیک بجای تعارف و تکلم با عجله از خیابان ردش کرد و به طرف مقابل برد و از او پرسید: آیا کمک دیگری از من ساخته هست؟ مرد نابینا گفت من کی از شما کمک خواستم؟ من منتظر خواهرم بودم که در فروشگاه خرید میکرد

خیلی راحت این اشتباه توسط بسیاری انجام میشه، تا احساس خوبی بنا به هر دلیلی دراونها ایجاد میشه از ظن خودشون یار مردم میشن و خیلی از اوقات ندونسته موجب دلگیری میشن بجای دلگرمی

رامین

Wednesday 3 June 2009

زمان


کمی دیر است زمان بهر دل ما
تحمل باید و صبر فراوان
نکردیم وعده ی اعجاز بر خود
ولیکن آگهیم از موسم گل
چه دانی چرخ گردون را چه دارد
بسا خرسند و ممنونم نماید
و یا ماند به حال هر زمانش
کشد جانم به زنجیر و طنابش
به هر طوری که گردد این معما
نگردد بد تر از پائین و بالا
به هر شکلی کشیدیم خود به اینجا
و حالا دست رود است قایق ما
نشسته در کناری بی هیاهو
بدل اکنده ایم از بانگ یا هو
به طوفان و به موج این زمانه
من و دل مانده ایم در کنج خانه
به یک ایما اشارت گر نماید
در زندان ما از بن برارد
بسازد جان مولا روز ما را
بخنداند دل و دنیای ما را
کمی دیر است زمان بهر دل ما
تحمل باید و صبر فراوان

رامین

Shahin



شاهین جعفرقلیShahin Jafargholi



در این شوی تلوزیونی طی چند هفته ی گذشته، در مراحل متعدد، استعدادهای هنری بی شماری از سنین مختلف شرکت کردن که از مجموع انها ده استعداد فردی و گروهی به مرحله ی پایانی رسیدن


امشب بعد از اعلام نتایج که به وسیله ی رآی عمومی مردم با تلفن انجام میشه خبر موفقیت شاهین جعفر قلی به گوش همگان خواهد رسید شاهین 12 ساله چه برنده ی اول بشه یا دوم و یا در هر رده ی دیگه ای، برای همه ی ایرانیها نفر اول خواهد بود
30/05/2009

رامین

Wednesday 27 May 2009

فیلتر


هر ملتی خصوصیاتی داره که منحصر به فرد هستن مثلآ ایرانی ها به جای تحمیل دین و زبان خودشون بر متصرفاتشون سرانی از این ملتها رو به ایران میاوردن و انها رو در جوار سران ایرانی عزت و احترام میکردن.

روس ها دشمن رو به داخل خاکشون میکشیدن تا حسابی از هم گسیخته بشه و به دست خودشون همه چی رو اتیش میزدن که چیزی قابل استفاده به دست دشمن نیفته.

مغول ها مردمی بز دل بودن و به همین دلیل با تسلط بر هر سرزمینی هر کسی رو از دم تیغ میگذرندن، زن، بچه، نوزاد، پیر، جوون براشون فرق نمیکرده.

عربها یاغی و متجاوز بودن و به عکس ایرانیها دین و زبان خدشونو تحمیل میکردن. ولی ایرانی ها به کله ی عمر هیچ گلی نزدن و به جاش پیروان ال علی شدن.

امروزه در عصر اینترنت و شاهراه های اطلاعات و ارتباطات، جنگ و ستیزه خواصی در گیره، هر از گاهی یکی دو سایت از سوی ایران فیلتر میشن و از اون طرف هم اخیرآ به طور جدی تری همین کار انجام میشه و این وسط تنها دلخوشیه بخش بزرگی از مردم ایران، که اکثرآ از قشر تحصیلکرده هم هستن، تبدیل شده به سرنوشت لحاف ملا.

از نمونه هایی که در بالا ذکر شد هم میشه به خوبی استفاده کرد و هم باید به خوبی و به طور جدی اجتناب کرد. نه روش روسی خوبه و نه مغولی، روش عربها هم که تاریخ ثابت کرده که چی به سرو کله ی عمر اومد. پس میمونه روش ایرانی
رامین

Controversial

"Controversial” is the word to describe nuclear power, a very political and sensitive subject. You can almost tell who is talking and what is going to follow when you pay attention and look closely at the wording of any written article, or listen carefully to any spoken issue regarding nuclear power.

Countries like Iran tend to use less provocative terms like “nuclear technology” or “nuclear energy”, to attract less sensitivity from the public and the international community worldwide.

Westerners, however, have a tendency to use a wider vocabulary. They use terms like “nuclear ambitions” or “nuclear program”, when referring to an issue regarding unsuitable or”undemocratic” regimes, which are not on their side

At the same time, if it’s a friendly project, in the so called free world, the language changes considerably. Then the terms are “nuclear deterrent” and “nuclear power”, from which I like the terms “nuclear deterrent” very much.

I have heard that war is the continuation of diplomacy and we know perfectly well of so many wars between countries around the world, simply for the lack of deterrent. If it wasn’t for the nuclear capability of both sides at the time of the “cold war”, humanity might have suffered many millions of casualties for third time in a row. The conflict between Pakistan and India could have ignited again in recent times, had it not been for the nuclear deterrent.

Technology is the only way forward and it’s funny to think that it’s a good idea for some and bad or dangerous for others. It doesn’t matter why certain countries are developing "nuclear technology", when we can clearly see the result as a good deterring factor.


Ramin

Monday 25 May 2009

شناخت


بر چه مبنایی باید آدما رو شناخت؟

مردم وقتی میخوان دختر عروس کنن تمام شجره نامه ی طرف رو از خود میکنن، مدارک تحصیلی طرف رو به کلاغای کور نشون میدن، میرن از بقال سر محله ی قدیمیه طرف پرس و جو میکنن، با هر ترفندی سعی مکنن مچگیری کنن و خلاصه با تمام اینها بازم خاطرشون جمع نیست

از طرف دیگه همیشه آماده ایم تا در مورد هر کسی عجولانه قضاوت کنیم و به سادگی در باره ی چیزایی که نمیدونیم اظهار نظر میکنیم. کافیه از قیافه ی یه نفر خوشمون نیاد و دیگه مهم نیست چی بگن یا چیکارکنن ما آلردی تصمیم خودمونو گرفتیم و مثلآ میدونیم که طرف با اون قیافش، طرف با اون لباسش، طرف با اون دماغش و خلاصه بدبخت رو اگه مسجد آیینه هم بسازه تو فرق سرش خراب میکنیم

شاید این حقیقت داشته باشه که میگن: هر چقدر بیشتر بدونی بیشتر پی میبری که چقدر کم میدونی و هر چقدر کمتر میدونی کمترممکنه که پی ببری که چقدر کم میدونی

رامین

Sunday 24 May 2009

کلبه


به خلوتخانه ام در باز دارم
بدل رونق صفای یار دارم
دلم در گیر عشق نازنینان
نه یک یا ده هزاران یار دارم
سر دیوار من چشمان یاران
سر و دل پر ز سودای نگاران
بخوانند هر کلامو هر ترانه
بگویند حرف خود را در میانه
به در گویند که تا گوید به دیوار
شنیدم من ز سوسن یا سپیدار
در این خانه نباشد دار و دیوار
که سوسن باشد و دلدار بیدار
رامین

Friday 22 May 2009

هستی

بدور افکنده ام من اخرش را
که تا اخر بدانم اولش را
بدانم من چرا عاشق چنینم
که بودید و که هستید اشناها
بجویم یک بیک هر منزلم را
بشینم بر سر کوه و تماشا
نمایان سازد این دنیا ز هستی
چه دارد جز بمیراند شما را
بیاییم و رویم کس می نپرسد
چه باشد رمز این گردونه ما را
مرا یادیست گم گشته بجایی
چه جایی بلکه جاها و زمان ها
به در می کوبدم امروز ان یاد
که امد ان زمان از جای بر پا
به دل دارم چنین حال و هوایی
به سر کم مانده از دل وا پسایی
گرم دیوانه یابی غم نباشد
که هفته چار باشد روز را سی
بیابم من شما را نیک و بهتر
بدانم من تمام رمز مهتر
* * * *
نباشد اخری نی بوده اول
همه هست در میان جان برادر
نیابی رازی ازرمز و زمانی
زمان را نی بود جای و مکانی
همه رمز الهی بود هستی ست
چو در باز است بخواهی وارد هستی
رامین

Thursday 21 May 2009

حضور دل


گاهی اوقات وقتی درو میبند یم و به تنهایی رسوخ میکنیم انچه که پیش میاد کاملا برعکسه یعنی اینکه بجای کوچکتر شدن محیط دامنه ی افکارمون وسعت خاصی پیدا میکنه. حالا البته اگر به فکرمون فشار بیاریم کار خراب میشه چون وقتی میگیم دامنه ی افکار منظور همینه یعنی یا فکر وجود داره یا دامنه هر دو با هم ممکن نیست

همه ی ما تخیلات و افکار زیادی داریم و توسط اونها به خیلی جاها میریم! به اینده میریم به نقاطه دوردست میریم و اغلب انچه رو که میخوایم پیدا میکنیم کار همسر پول ثروت احترام و خلاصه همه چی و بعد دونسته یا ندونسته این افکار و تجسمات رو بازتاب میدیم به زندگی روزمره و هر چیزی که با خواسته هامون جور در نیاد تبدیل میشه به خاری که به قلب و چشم و روحمون نیش میزنه. این همه ناشی میشه از فکر کردن واسه همینه لابد که همیشه میگن فکرشونکن

حالا به تنهایی رسوخ کردن یعنی فقدان فکر کردن دیگه تخیلاتی در کار نیست نه جایی میری نه به چیزی دست پیدا میکنی و نتیجتا چیزی در کار نیست که بازتابی روی زندگیت داشته باشه و وقتی هیچ تصویر قبلی در ذهنت وجود نداره از انچه که پیش میاد سر خورده و ناامید نمیشی. معمولا سنین کودکی یک همچین خواصیتی داره چون شما اغلب با چیزهای تازه مواجه میشی و همیشه همه چی جالب و مهیجه چون قالب خواصی در ذهن بچه نیست که بر اون پایه در تعغیب خواسته ای باشه بعضی چیزا خوشایند واقع میشن و بعضی نه ولی همینکه بزرگ میشه شروع میکنه به عوض شدن. البته ما نمیتونیم بزرگ نشیم و همیشه بچه بمونیم و همچین قراری هم نبوده اما بعد از کسب اموخته های زندگی باید به کسب انچه که بخاطره این اموخته ها از دست دادیم بپردازیم به کسب روح ازاد کودکی! در کودکی فاقد دانش زندگی بودیم و در بزرگی فاقد روح ازاده ی خود هستیم و تنها راه داشتن این هر دو دوری از تخیلات و افکار واهیست
رامین

Wednesday 20 May 2009

حرف بی پرده



قدیما رسم بوده (بین بعضی از مردم و خدا میدونه چرا) که خانما ریگ میزاشتن زیر زبونشون و از پشت پرده حرف میزدن ظاهرا این یکی از راه حلاشون بوده که حفظ افت و رعایت شرع بکنن. مواردی هم از قبیل داستان ایرج میرزا و اون زنی که روشو صفت گرفت و تا اخر کار ول نکرد وجود داره که روی دوم همین سکه است. راستش معلوم نیست چه خبره! کی به کیه! کی راسته! کی درسته! و کی بی پرده و عریان در برابر حقیقت ظاهر میشه؟

حالا این همه ادم میان انلاین میشن با هر اسمی که دوست دارن و هیچ بنی بشری هم سر از کارشون در نمیاره ولی با این وجود بجای اینکه از این امکان استفاده کنن و به تمرین صداقت مشقول بشن از هر دیوار راستی بالا میرن و هزار اسمون و ریسمون به هم میبافن تا به هر وسیله زیر قبول هر نوع مسئولیتی در برن! حالا هیچ کسی قادر به مجازات کسی نیست و اغلب مسئولیت محدود میشه به قبول یک اشتباه که با حرف و جمله ی ساده بر طرف میشه و یا یک عذر خواهی کوچیک که اونم چیزی از کسی کم نمیکنه و تازه شاید خیلی هم بهشون اظافه کنه.

یک عمر یاد گرفتن که به ظاهر پیرهن بی درز مریم باشن و در خفا ازاد از هر قید و بندی که البته من نه این ازادی رو بد میدونم و نه تبلیقشو میکنم اما یک چیزی رو لازم میدونم و اون اینه که این بازی کردن این دوگانگی باید با امثالهم انجام بشه و نه با اونایی که اهلش نیستن

رامین

Tuesday 19 May 2009

دلدار


چو اگه شد دلم از کار دلدار
عجب گشتم که هستم در پیش زار
همه سال و زمانم بودمش یار
نمودم من وفا و جهد بسیار
که امروز هم بدنبالش شب و روز
کنم سعی و بفکرم در تکاپوی
چرا باشد منم این میل بسیار
چرا باشم بدنبال دغلکار
من و جان صفای سادگی ها
و او با انهمه مکاره گی ها
نباشم من دگر ان ساده زار
ولیکن من نباشم هم دغلکار
گشودم من دو چشم خود بر ایشان
ولیکن من بمانم من نه ایشان
دل خود کندم از اینگونه کردار
چو اگه شد دلم از کار دلدار


رامین

Sunday 17 May 2009

زمانه



گاه رموز زندگی در لحظاتی هویدا میشن که عملی نامعقول انجام میشه. یعنی بدونه اینکه بدونی به زندگی بدل زدن درست مثل کشتی گیرامون. ظاهرا خلاف عقل و تدبیره ولی به حریف اجازه میدن که بهشون یه فنی رو بزنه قافل از اینکه طرف بدلشو اماده کرده. زندگی رحمه مادرانه ایه که در اون انسان به خودامدن نائل میشه. به این خودامدنه فردی تولدی دیگر هم میشه گفت. مسیرش اما از دشت شور و حال میگزره. درش همون دردی نهفته که فولادرو ابدیده کرد. همون نیشتری رواست که تن نی رو سوراخ سوراخ کرد تا روح موسیقی رو در اون جاری کنه. اونهایی که از این درد میگریزن و جایگاه مرگ رو تا اندازها ی خود کشی تنزل میدن قافلن از اینکه به زندگی باید بدل زد. در این کوره باید موند نیشترهارو باید بجان خرید و بدلکاره خوبی باید بود و نباید فراموش کرد که هر چه به صبح نزدیکتر میشی ظلمت شب بیشتر میشه



رامین

کلعلی






کلعلی نامی رو که تو شهر واسه خودش مکه رفته و حاج علی شده بود جلوی خلق خدا یک هم ولایتیش راه به راه کلعلی صداش میکرد. کلعلی (حاج علی) تصمیم گرفت کله ی این دهاتی ساده رو از (حاج علی) پر کنه که دیگه همیشه فقط حاج علی صداش کنه. روزی که خرج میداد و همه ی اهله محل دوست و اشنا جمع بودن شروع کرد به داستانسرایی که بعله هر روز دوستان و اشنایان همکاران و خلاصه همه به دیدنم میان و میگن سلام حاج علی چطوری حاج علی خوش امدی حاج علی زیارت قبول حاج علی چقدر بهت میاد حاجی شدی حاج علی. بعله همین دیروز فلان حاجی دنبال من دوید و صدام زد حاج علی حاج علی من گفتم بعله اون گفت حاج علی کجا با این عجله حاج علی بیا نهار بریم منزل ما باش حاج علی و خلاصه گفت و گفت تا حسابی گوش مردرو پر کنه. بلاخره وقتی حرفاش تموم شد همولایتیش که دهدش از تعجب باز مونده بود گفت: عجب ماجرایی داشتی کلعلی

متن اصلی این ماجرارو نداشتم و از حافظه تعریفش کردم. با پوزش
رامین

Saturday 16 May 2009

الماس



Diamante Poems
الماس شعر



This online tool enables students to learn about and write diamante poems. Examples, definitions of parts of speech, and elements of the writing process are also included.
به وسیله ی این انلاین نرم ابزار دانش اموزان میتونن در مورد نوشتن الماس شعر یاد بگیرن
نمونه های معانی بخشها و سخن و عامل روش نوشتن هم شامل است

Sufi
Hippy, Scientist
Hopping, Topping, Popping,
For ages of the building, the depth of the ocean
Living, Loving, Leaving
Hippie, Happy,
All

این یک نمونه الماس شعر که من نوشتم. الماس شعر بهش میگن برای شکل الماس مانندش راستشو بخواین وسیله ی خیلی خوبیه برای پیشرفت و بهتر شدن انگلیسیتون




رامین




مهر



ساحل به رقص و شادی
موج است به یکه تازی
بر لب نشسته در خود
دریای دل به بازی
جوشد به طاق ابی
خورشید لاتناهی
جویم درون خود دل
تا مهر من بیایی
از ان دل خروشان
گفتم پیام باران
موج دلاور امد
تا گویدم فراوان
قعر است چو دل به دریا
باشد بسی سخنها
گر سوی برکه ایی
یابی تو خود به دریا
گفتا که بر لب اب
تا کی شود تماشا
باید که بشکند موج
تا دل زند به دریا

رامین

Friday 15 May 2009

روز چهارم

سه روز و سه مطلب کوتاه دوتای اخری جدید بودن و اولی مال سه ساله پیش بود. راستش خیلی وقت بود که میخواستم این کارو بکنم تا ضمن نوشتن چیزایی که به نظرم میرسه گاهی هم از نوشته های قبلیم یه چیزی بزارم حالا یا شعر و یا بعضی یاداشتهای دیگه.

قبل از اینکه شروع کنم خیلی دل دل میکردم واقعا نمیخواستم یه جوری شروعش کنم که توش بمونم و بعدم ادامه ندم تا اینکه سه روز پیش از ترس از دست دادن یه دوست خوب که واقعا برام خیلی ارزشمند و عزیزه دل و به دریا زدم و دست به کار شدم و تا حالام جز خودش به کسی ادرس وبلاگمو ندادم واحتمالا امشب این کارو خواهم کرد و هر جا که مناسب باشه ادرس وبلاگو میزارم و میبینیم چی پیش میاد.

البته خیلی چیزا هست که باید یاد بگیرم تمامه اونچه که از کامپیوتر میدونم غیر از یک کلاس فشرده در سه ساله پیش بقییه به طور تجربی بوده و تا هشت ماه پیش هم کامپیوتر تداشتم و اینجوری بود که حالا هر قسمتو با احتیاط شروع میکنم.

بلاگرهای عزیز دوستان احتمالی اینده سلام بر شما و سلام بر همه

رامین

Thursday 14 May 2009

NATURE






NATURE

Nature is life, who is living?
Nature is eyes, who is looking?
Nature is you, nature is me
Nature is you, you and me
Nature is living, nature is alive
Nature is the everlasting life
Nature is not from, nor is to
Nature is you, you’re in it too
Nature exists, what is time?
Nature exists, what is space?
It is not the room, it is the air
It is not the wall, nor the chair
Nature is whatever that which is you
Nature is that, which is within you
Nature is love, nature is light
Nature is being, it comes from the heart

Ramin

Wednesday 13 May 2009

گل


براتون گل میارم
توی باغچه میکارم
بهتون سلام میگم
روبروتون میشینم
بهتون میگم چرا
اسمتونو دوست دارم
بهتون میگم چطور
دلتونو میشناسم
اخه من حرف گل و
از ته دل میشنفم
از ته دل شما
عطر گل رو میشناسم

رامین

Tuesday 12 May 2009

زاد روز

در وقت زاد روز خود
اگه نبود از روی خود
در سال و ماه و روز خود
درعش و نوش و کسپ خود
پرسان نشد اصلم کجاست
مبدا کجا اخر کجاست
اینجا بچه ایم بکا ر
مردن چرا باشد سزا
نیت چه بود منظور کیست
این چرخ این گردونه چیست
امد زمانش او بسر
خواب گران از سر بدر
این کار بی معنی بود
امد و شد بی بار و بر
با بودنم در این جهان
گفتا چه کردم من عیان
از هر دو سو بیگانه ام
انجا که بودم یا روم
عمر امدست اخر کنون
کتمان بمانندم فنون
گر باشدم عمری دگر
جسمی و جانی تازه تر
خواهم که جویم راهبر
پرسم ز او از بوم و بر
جویم من ان راه و دلیل
بینم به چشم خود برین
اگه شوم از کردگار
از رمزو راز ماورا
ارزش نباشد این جهان
با ترس و بیم و ناروا
وعده نباشد کارگر
بهر بهشت و حورو بر
این عمر را کردم بسر
با وردو حیلت شد هدر
باور بدم دیندارییم
باشد جواز و حامییم
با اینهمه دوزو کلک
با انهمه حرص و تمع
کو راه جنت یا برین
بهر من پر درد و کین
خواهم که گر باشد روا
یکبار دیگر این ورا
اگه بوم از روی خود
در وقت اخر روز خود

رامین