یه نفر که تنها بود
تنها بود تنها میموند
نصفه شب خوابش نبرد
هر چه کرد خوابش نبرد
یاد اون خونهه بود
یاد اون باغچه و حوض
دور اون حوض
توی اون دسته ی گل
کتری رو دکمشو زد
پشت پنجره نشست
بوی گلها رو چشید
صدای تار و شنید
دل تنگش بونه کرد
خونه رو بهونه کرد
دست گرم و بوی ریحون
تو دلش جوونه کرد
پس چرا خوابش نبرد
اون کی بود که در میزد
خواب بودش یا نشنیدش
پس چرا صداش نکرد
رامین
تنها بود تنها میموند
نصفه شب خوابش نبرد
هر چه کرد خوابش نبرد
یاد اون خونهه بود
یاد اون باغچه و حوض
دور اون حوض
توی اون دسته ی گل
کتری رو دکمشو زد
پشت پنجره نشست
بوی گلها رو چشید
صدای تار و شنید
دل تنگش بونه کرد
خونه رو بهونه کرد
دست گرم و بوی ریحون
تو دلش جوونه کرد
پس چرا خوابش نبرد
اون کی بود که در میزد
خواب بودش یا نشنیدش
پس چرا صداش نکرد
رامین
No comments:
Post a Comment